كوه و زلزله

ساخت وبلاگ
پنجشنبه،۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳_ پس از یکی دو روز بارش باران غیر متعارف و خارج از فصل، در سالگشت یازدهمین سال تاسیس انجمن ادبی «باران»_صد و پنجاهمین نشست با عده ای معدود و البته عاشق در محل کانون برگزار گردید.... جناب آقای «علی خان غلامی»، به ذکر خاطراتی از کار در شرکت تعاونی و چگونگی ایستادگی و حفظ اسم شرکت(مهرگان) در برابر همه ی ارگان ها و شخص هایی که خواستار تغییر نام بودند پرداخت. و البته، الان دریغی جگر سوز داشت که پس از او(بعد بازنشستگی) حتا تابلوی معمولی شرکت نیز بر سر در اداره نیست، هر چند حفظ نام معنوی «مهرگان» بر تارک یاد دوران تا ابد برداشتنی نیست.اینجانب/نگارنده، دو شعر سپید«هذیان غار» و «فرشته ی شرق» را خوانش کرده و قدری پیرامون وجود شعر در زندگی انسان ها و همه ی موجودات صحبت کردم: اینکه،امکان ندارد عده ای چه در عزا و چه بزم گرد هم جمع بشوند و حرفی از شعر در میان نباشد...امکان ندارد موجوداتی تجمع کنند و موسیقی در میان نباشد....حالا،چرا وقتی فرا خوانی برای نشست و از شعر گفتن اعلام می شود، استقبالی چندان صورت نمی گیرد، چیزی است که باید ریشه یابی شود...هر چند،آمدگان را سپاس داریم و نیامدگان را نیز سلامتی. آرزومندیم....باشد که سفره ی دل هیچکس بی شعر و موسیقی مباد....قرار بود جناب بابا احمدی پیرامون «تابو و توتمیسم» صحبت کنند،که خود حضرتش و صلاح انجمن حمل بر این شد که معوق شود در نشست آتی به امید حضور عزیزان جان و مخاطبان بیشتر شاید از «این مردم نازنین»...خالق «سربشوان» و بهتر بگویم اسپانسر و میزبان پذیرایی نشست ۱۵۰ ام_جناب آقای «حسین نظری فرد» خاطراتی از سربشوان و اهتمام بیشتر برای ادامه ی سربشوان در همه ی صنوف در آتی بیان فرمودند....راستی،به استعداد همه ی شما جناب نظری فرد كوه و زلزله...ادامه مطلب
ما را در سایت كوه و زلزله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hesam3731 بازدید : 4 تاريخ : سه شنبه 18 ارديبهشت 1403 ساعت: 14:58

سربشوان(۵)به‌ اهتزاز‌ در آمدن‌ پرچم سه‌ رنگ‌‌ شیر‌ و خورشید نشان‌ شاهنشاهی‌ ایران در روستای"مزارعی" به تاریخ ۲۶ شهریورماه ۱۳۳۷ خورشیدیعملیات‌ ساخت دبستان دولتی‌کاوسی‌مزارعی به‌ پایان‌ رسیده‌ بود و مهیای ثبت‌ نام‌ دانش آموزان بود. میز‌، نیمکت‌ و تابلو کلاسی هر کدام‌ در جای خود‌ نصب و قرار گرفته بودند.چیدمان کلاس مورد تایید‌ مدیر مدرسه‌، آقای‌مصیبی و دستیار‌ وی‌فاطمی (پورخزایی) بود.مدیر مدرسه‌ تصمیم گرفت که قبل‌ از نام‌نویسی دانش آموزان، پرچم‌، تور والیبال‌ و زنگ‌ کلاسی‌ نیز نصب شوند. این سه قلم تجهیزات را به تازگی از فرهنگ برازجان تحویل گرفته بود و در منزل موسس مدرسه- حیدر کاوسی- نگهداری می شد.ماموریت‌ آوردن پرچم را به‌ "ملک"واگذار نمودند. ملک‌ پرچم‌ را در یک‌ سینی مسی‌ گذاشته‌ و با پارچه‌ی‌ مخمل‌ شرابی رنگ‌ پوشانده و بر سر گذاشته و با لباس‌ قری‌ محلی، سنج‌زنان‌ و رقص‌کنان بلند آواز سر می داد:«می‌خام‌ برم‌ لار‌ عاموزاامشو‌‌ بیو‌ منزل‌ مامی‌خام‌ برم‌ لار عاموزاامشو‌ بیو‌ منزل‌ ما».هر کس‌ ملک‌ را در کوچه می‌ دید‌، فکر می‌کرد آجیل‌ مکتب‌‌ خانه‌ بر سر دارد. ملک‌ سنج‌ زنان و رقص کنان‌ پرچم‌ به دست و یک نفر‌ پشت سر او با در دست داشتن تور والیبال‌ و زنگ‌ کلاسی‌ وارد مدرسه شدند.برای نصب پرچم و به اهتزاز در آوردن آن، موسس مدرسه حیدر کاوسی - که در ارتش پهلوی، برپایی و احترام به پرچم را آموزش دیده بود - به همراه مصیبی‌ مدیر مدرسه و فاطمی(پورخزایی) و حاج‌ محمد دامی و حمل کننده پرچم یعنی ملک‌ حضور داشتند.هنگام‌ بالا کشیدن‌ پرچم در ابتدا حیدر کاوسی‌ بوسه ای بر پرچم‌ زد و به آن احترام‌ نظامی‌گذاشت. سپس مصیبی‌پرچم‌ را‌ در جایگاه خود به‌ بالا‌ کشید‌. پرچم که در جای خود قرار گرفت حیدر کاو كوه و زلزله...ادامه مطلب
ما را در سایت كوه و زلزله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hesam3731 بازدید : 3 تاريخ : سه شنبه 18 ارديبهشت 1403 ساعت: 14:58

احمد خواجه حسنیامروز برای چندمین بار به متنی درباره ی جاده و مسیر قدیمی بوشهر به شیراز برخوردم ، واقعیت امر هر بار که این مطلب را مطالعه کردم نکته ای در ذهنم خلجان می کرد بنابراین ناچار از ذهن به کاغذ سرازیرش کردم، باشد که مقبول افتد.مسیر شاهی شیراز _ بوشهر به ویژه ناحیه کوهستانی کتل ملو در دهه های گذشته یکی از سخت ترین و وحشتناک ترین و در عین حال پر رفت و آمدترین راه های ارتباطی جنوب کشور بوده ، کتل ملو در ابتدا به واسطه ی پیچ ها و سرابالایی های زیاد مورد لعن و نفرین راننده ها و سرنشینان وسایل نقلیه بوده و به همین خاطر به کتل ملعون و به تدریج به کتل ملو مشهور می گردد.پس از تلفات بسیار در این مسیر برای این که ماشین ها در گردنه ها ، سربالایی های تند و پیچ های صعب و بد فرمانِ کتل ملو به عقب برنگردند و منجر به واژگونی نشوند تصمیم بخردانه ای اتخاذ و عملیاتی می شود بدین مضمون که یک قطعه چوب (تخته) مثلثی با زنجیر یا طنابی به عقب وسایل نقلیه آویزان کرده و در سر بالایی های یاد شده، یک نفر تیز و چابک که قبل از ورود به کتل مابین مسافران انتخاب شده آن را در نقطه بلا خیز زیر لاستیک ماشین گذاشته تا وسیله به عقب برنگشته و رو به جلو حرکت کند!با این فرمانی که دولت صادق الوعد در پیش دارد و نظر به تکانه هایی شدید اقتصادی، سیاسی و اجتماعیِ درونی و برونی که با ابتلائات مختلف نمود پیدا کرده، به نظر می رسد به کتل ملو رسیدیم و دست بر قضا بدجور در پیچ و خم های کتل گیر افتادیم و عنقریب که به عقب برگردیم و قاطبه ی مسافران به قعر دره فقر و فلاکت سقوط کنند! حال که این تخته ی کذایی در سخت ترین شرایط و کمبود شدید امکانات، کارایی خودش را اثبات کرده، کاش دولت برای پیدا کردن تخته ی کتل ملو برای مدّتی قطار پی كوه و زلزله...ادامه مطلب
ما را در سایت كوه و زلزله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hesam3731 بازدید : 6 تاريخ : سه شنبه 18 ارديبهشت 1403 ساعت: 14:58

گازرینسلام خذمت همولاتی یل مهربونومعید رمضونتون موارکاخرل فروردین و اردیبهشتهمیشه سی ما خاطره بیهم فصل کنگر بی و جیلومهم گرفتن گازرین و بازی کردن پاشولی خدا سرشهاده ای انجمن حمایت از حیونل اوموقع بی، پاکمونه اعدام میکردناخه ایقه بی رحممیرفتیم بِجَل، میفتادیم دیندای گازرین تا نگیریمش ولکنش نبیدیمگوشمونه تیز میکردیم تا یه صدای مثل هلی کُپتر وز وز کنه بیا، بیفتیم دینداش بگیریمش، تقریبا پنج شش تا میگرفتیم میکردیم داخول پوسک شامپویی چی بیاریمش ولاتبعد یه خار تیزی و مخ میچیدیمیه کاغوذی قشنگ نواری میبریدیمدولاش میکردیم خارکو میزدیم داخول کاغوذ که حلقه کردیم و نوک خارکو میکردیم داخول پای گازرینی که نصفه پاشه قطع کردیم و بعد کاغوذ مینداختیم داخول یه چو صافی که یا و کنار یا شهار مخ چیدیم و گازرین بدبختی دور میدادیم میخوندیمگازرین گاز کو بنگ علی شهواز کوو و و ولی خداشاهده الان که فکرشه میکنم بدنم میلرزه که چقه ظالم بیدیماما بگما تقصیری نداشتیممیخوام بدونم پارک داشتیمیا اسباب بازییا گوشی و هزار چی سرگرم کننده امروزی،،، هیچیپاک سرگرمی ما همی چی یَل بیهی قدیم یادت بخیر که هیچی نداشتیم ولی حال دلمو خش بیان شاءالله که خدا خوش فرجی کُنه و حال دلل خشا بومهدی مهدی اقبال مجرد معروف به کل عودلا كوه و زلزله...ادامه مطلب
ما را در سایت كوه و زلزله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hesam3731 بازدید : 14 تاريخ : دوشنبه 27 فروردين 1403 ساعت: 22:49

هی روزگار چه جلدی گذشت دورون بچگیمون مثل همی دیگ پریگل بی نه رادیویی نه تلویزیونی نه تلفنی . هیچی نبی تهنا سرگرمی مون کیچه گردی پی بچیل هم سن سالمون بی وبس یا متل کشیدن ننمون بی یادمه اول قصه گفتن ننمون می گفت یکی یکی نبیگلی زی لکه نی ،گلی بردن و دالکی،کُری آورد گلالکی، گلی هم گلی اون قدیمل شو اول چله که ویمی ری دیوار شلی وکَه گلی که با باریدن بارون هفته بار تمام شُل شده وپای دیوار می ریخت بالای دیوار یه لبه نازک می ماند که فقط گلی می ترس ریش ره بره شو تاریک سرد زمستون دوتا گلی سه (سیاه) ری دیوار شلیمون ره وهم می بسن که نه ره پیش ونه ره پس داشتن و خردر وجاق وجیق و هی گیل می کردن هیچ کسی هم نمی ترس بره ری دیوار نازک تا ای که خشون خسه وخِردرّ ویمیدن وشرو می کردن وجواردن هم و افتادن پی دیوار وهم دیه گَم گِمرو می کردن تا یکیش خسه ویمی و فرار میکه فقط وسر وصدی زیادشون ما اذیت ویمیدیم ایسو خردر اسرائیل وایران منه برده تو او زمون خدا خیرش کن ودعا میکنم که فقط وخردر تموم وابو وگَم گمرو نرسهمحمد علی حیاتی كوه و زلزله...ادامه مطلب
ما را در سایت كوه و زلزله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hesam3731 بازدید : 19 تاريخ : دوشنبه 27 فروردين 1403 ساعت: 22:49

وبگاه همدلی مزیری بی ورا✨✨✨✨✨✨درود...ویگاه هم ماشالا_برای خودش شخصیتی پیدا کرده که به شخص و اشخاص خاص برای ارسال مطلب متکی نیست.و خوشحالم که اگر این روزا ما حالمان خوب نیست و در جبهه ای شاید عبث(فوتبال دیگران/بچه ها) مشغولیم و تنبلی می کنیم با وجود سوژه نمی نویسیم برای دل خویش و چشم یاران،هستند دوستان و بزرگوارانی که می نویسن و این چرخ می چرخد.همه را می خوانم....جدید ترین شان از جناب اقبال مجرد «گازرین» بود و بازی های کودکی جناب حیاتی که همه نوستالژی و داغ مان را تازه کرد: بی بهاری....بی گازرینی، بی...آن سالها دیگر نمی آید، همانطور که اون جوانی ها نیز نمی آید.و نوید چاپ اثری دیگر از جناب فقیه الاسلام خوشحالم کرد:_سرقناتی،که دیگر نه سرِ قنات است و نه ته قنات!.....این هنر است که ضرب المثلی(ما،نه سرِ پیازیم و نه ته پیاز) که معمولن وجود منفی دارد،درست وسط مطلب با یک سری دگرگونی واژگانی بتونی وجه مثبت بهش بدهی....یعنی: سرقنات_ واسه خودش شهری شده که دیگر سر و تهش بریده نیست...یعنی، شما با سرعت ساخت و ساز وجود سازه ی قنات و دسترنج نیاکان را امحا کرده اید(اعتراض نرم و محترمانه_هشدار)_دیگر برای خودش بین النهرینی شده: اشاره به گستره ی نخلستان دشتستان در زیراب دو رودخانه(شاپور دالکی) و اشاره به گستره ی نخلستان های خوزستان و عراق و اصلن دعوتی دوباره به خوانش «روات»(که اونجا تو می تونی اون بین النهرین را به چشم در کلمات سیاحت کنی) و این بین النهرین هم که خود داریم.هستند که می نویسندبخوانیم تا باشیم............................................علی حسین جعفری(بیدل) كوه و زلزله...ادامه مطلب
ما را در سایت كوه و زلزله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hesam3731 بازدید : 17 تاريخ : دوشنبه 27 فروردين 1403 ساعت: 22:49

با سلام سری به کتاب باارزش همشهری و استاد عزیز حسین جعفری می زنیم و از دل آن واژه ای قدیمی را بر می گزینیم تا یادمان بماند آن روزهای رفته بر پیشینیان و پدر و پدربزرگ مان. کار سترگ آقای جعفری را باید ارج گذاشت که در راستای مانا کردن این واژه ها عمر زیادی را صرف کرده اند. واژه این پست :گوالابزاری بود از جنس برگ درخت نخل که برای حمل گندم و جو، گاهی هم کود و گل به صورت آزاد و در بعد مسافت کوتاه، به کار می رفت. برای ساختن گوال مانند بافت تک از برگ درخت نخل و از جنس بردل نواری پهن و محکم می بافتند و سپس این نوار را به صورت استوانه ای به هم می دوختند و پس از اتمام یک دهانه را به هم می دوختند و به صورت ظرفی دهان گشاد و مستطیلی در می آمد که هنگام حمل بار ته آن را بر پشت حیوان می گذاشتند و مظروف را در دهانه ی گشاد آن می ریختند تا پر شود و پس از حمل به مقصد گوشه ای از آن را گرفته و از پشت حیوان به محل مورد نظر سر ریز می کردند و دوباره برای حمل بار بعدی می رفتند. در خرمن کشون و جا به جایی خاک و کود ابزاری مناسب و با سرعت عمل بود.ص ۱۴۲، کتاب شهر توه تا وحدتیه ​​​حسین جعفری كوه و زلزله...ادامه مطلب
ما را در سایت كوه و زلزله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hesam3731 بازدید : 18 تاريخ : دوشنبه 13 فروردين 1403 ساعت: 1:49

چند روز پیش کلیپ زیبایی از کوهستان وحدتیه را از دوست و همشهری هنرمند عبدالرضا دانش پژوه در وبگاه بارگزاری نمودیم و مورد توجه همرهان قرار گرفت.این روزها به ویژه پس از بارش بسیار خوب دو سه شب پیش آن چه که در ذهن همشهریان به ویژه هم سن و سالان من می گذرد، بودن در دل این کوه و ماندن در زیر سیاه چادر و استفاده از طبیعت خدادادی است. سری به کتاب «شهر توه تا وحدتیه» حسین جعفری می زنیم و از کوه و اشکفت و تنگه های ولات می گوییم با اسامی مختلفی که هر کدام به خود گرفته اند. « کوهستان نرگسی بخشی از رشته کوه زاگرس ( ایرنسته، به نقل از دکتر جنیدی، کوهی که بالای آن آهن است) در مشرق و شمال وحدتیه واقع شده است. این رشته کوه حد فاصل استان فارس و بوشهر است و به هم جواری دشت وحدتیه با شهر خشت از توابع شهرستان کازرون و ماهور میلاتی از توابع شهرستان رستم - نورآباد ممسنی - واقع است. دشت وحدتیه در دامنه جنوبی این رشته کوه گسترده است و از محلی به نام « پوزه ی شکارگاه» در آخرین نقطه ی شمالی دشت تا محلی به نام تاوه ی « نعل اشکنون» در شرقی ترین نقطه در محدوده ی شهر وحدتیه و روستاهای تابعه است که هر تپه و شیاری به نامی از زبان محلی موسوم است».دشت وحدتیه یا همان « بجل» که از قدیم الایام در فصل زمستان که بهار زودرس زادگاه آغاز می شد تفرجگاه مردم زادگاه بود و وقتی زیر کشت گندم می رفت یکپارچه سرسبز و تکه ای از بهشت خدایی می شد. گل های خودرو و همه رنگ به ویژه شقایق( در زبان محلی کره دز)، گل شب بو، گل مرمرشک، گل زرد و آبی و ... در کنار لذت چیدن سبزی های خوردنی همچون توله، چندلی، ترشوک، جیکه و ملو تفریح مردم را لذت بخش تر می کرد چرا که پس از برگشت به خانه پاتیل توله یا خورشت چندلی یا مشتک جیکه و ملو قوت شبانه ی كوه و زلزله...ادامه مطلب
ما را در سایت كوه و زلزله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hesam3731 بازدید : 29 تاريخ : دوشنبه 13 فروردين 1403 ساعت: 1:49

كوه و زلزله...ادامه مطلب
ما را در سایت كوه و زلزله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hesam3731 بازدید : 20 تاريخ : دوشنبه 13 فروردين 1403 ساعت: 1:49

یادش بخیر⚽⚽⚽⚽اوایل دهه ۶۰ یه توپ فوتبالی دو رنگ سیاه و سفید میکاسای اصل برای تیم خَشَمِ دومن ولات (سرقرسونگه) خریدیمموسی هر شو بعد از فوتبال توپ را خونه می‌برد.یه روز موسی با بچه یل تیم خومون جرش وابی و بازی تعطیل شدموسی به روال همیشگی توپ رو اون شب برد خونهاما دیگه از صوا (فردا) نه خوش اومه بازی و نه توپ را فرستاد سر زمین ،شب بچیل، دم کارخونه برق جلسه مفصلی گرفتن که چکار کنیم بالاخره بر یه تصمیم توافق کردند که همگی بِرَن در خونه موسی اینا و هر طور شده توپ را از موسی بگیرَنالقصه حدود ۷ ، ۸ نفری رفتیم در خونه موسی ایناخودش اوایل بحث نیومه دم درهر چه و بواش می گفتیم قانع نوامیبی بالاخره گفت بیلین تا بینیم خود موسی نظرش چنه؟بُنگ موسی کهموسی با حالت اخم آلودی اومه دم در ،بدون سلام گفت؛ ها چنه؟گفتیم سی چه توپ نیماری سر زمیناااگفت دلم میخاخلاصه با هر دقیقه بحث با موسی همه بهم می ریختن و نتیجه حاصل نمیشدموسی یهو یه راه حل یادش اومدگفت به یه شرط توپ وتون میدمگفتیم باشه بگو كوه و زلزله...ادامه مطلب
ما را در سایت كوه و زلزله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hesam3731 بازدید : 20 تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1402 ساعت: 17:19